تو نبودی؟

فهرستی بیرون داده‌اند از برخی ناشران نامطلوب (از گزارشهای ظاهراً محرمانه‌ای که افشای آنها مستحب مؤکد است و پیگرد ندارد).

 

اینکه پروانهٔ نشر حق باشد نه امتیاز، حرکت در مسیر تجدد است گرچه رقم رسمی 9000 ناشر در برابر 2000 کتابفروشی کل مملکت را، مثل بسیاری از شئون، باید ایرونی‌بازی غریب ِ یگانه‌ای به حساب آورد.

 

اما چندین عارضه گریبانگر صنعت نشر و کل فضای کتاب شده است.  از جمله، در نتیجهٔ‌ رشد حباب‌مانند ناشرانی که بیشتر به قصد مقابله عـَلـَم شده‌ا‌ند، شماری فزاینده از صاحبان اثر حاضرند هزینهٔ چاپ و انتشار را بپردازند.  به‌خودی‌خود عیبی ندارد، جزو حقوق افراد است و هرکس به فیلمبرداری علاقه داشت و دوربین خرید قرار نیست دستمزد و جایزهٔ‌ کارگردانی بگیرد. 

 

در بازار کتاب، شمّ خواننده می‌گوید کی‌به‌کی است.  ناشری که کار اقتصادی واقعی بلد است، راست‌‌راستی کتاب تولید می‌کند و می‌فروشد و به صاحب اثر حق قلم می‌پردازد متمایز می‌ماند، حتی اگر شمار رقبای بادآورده سر به هزارها بزند.  در نتیجه، ناشران واقعاً اهل بخیه زیر ذرّه‌بین و زیر ضرب می‌روند: تا وقتی اینها هستند، کتاب سراسر سوبسیدی جلوه نخواهد کرد.

 

و کتابفروشیها را، در کنار فشارهای دیگر، "چاپ‌تالیسم" لاکردار و موج خروشان بهای سرقفلی و املاک ـــــ روبنده‌تر از همه از سوی بانکهای قارچی که مقاومت‌ناپذیرند و حرف یک‌شاهی‌‌صنار نیست ــــ جارو می‌کند.

 

فهرستی که لابد "افسران جنگ نرم" بیرون داده‌اند تعدادی ناشر را هدف گرفته است اما به‌عنوان شواهد جرم، اسم مؤلفانی را هم چاشنی کرده‌اند که ذکر چندتا از آنها در چنین سیاهه‌ای عجیب به نظر می‌رسد.

 

سال 77 فهرستی دست‌به‌دست گشت شامل نام تعدادی عنصر نامطلوب.  پروژه به خنس خورد، مجریان (به بیان اعتمادالسلطنه، "شکسته نفیر و دریده دُهـُل") عزل شدند و اجرای احکام ادامه نیافت.  البته خیلی بد است اسم آدم را در لیست سگ‌کش‌کردن بگذارند؛ بدتر این است که اصلاً نگذارند: چطور تو نبودی؟

 

درهرحال، یک ساعت تفکـّر اگر هم ثواب هفتاد سال عبادت نداشته باشد دست‌کم به اندازهٔ یک ساعت‌ونیم اضافه کاری ‌می‌ارزد.  چند نکته که افسران نرم اگر حوصله کردند جای تأمل دارد:

 

یکم در زمینهٔ لغات: داستان مخمل‌پخمل چه شد، چرا مدتی است به‌عنوان اتهام اقامه نمی‌شود و در این فهرست هم، گرچه به رنگ اشاره می‌کند، ذکری از آن نیست؟ (آیا این استنباط، یا استنباد، درست است که افکار عمومی قضاوت کرد کسانی اگر بتوانند جامعه را نرم و مخملی و بدون خشونت و فلاکت و فاجعه بهتر کنند پس شاید آدمهای خیلی بدی نباشند؟)

 

دوم،‌ طرز کار افراد: سود واقعی چند مدت هارت‌وپورت و اهانت و فحش و فضیحت به صغیر و کبیر باقیماندهٔ مطبوعات مستقل و حتی مجری تلویزیون وطنی چه بود و مطبوعات ارزشی تا چه حد توانست نویسنده و خواننده پیدا کند؟

 

نکتهٔ سوم و علت‌العلل: افسران نرم بنشینند فکرهایشان را روی هم بریزند و توضیحی پیدا کنند که آن همه دانشجوی سهمیه که کل دانشکده‌های درجه یک فنی و پزشکی را سالهاست قبضه کرده‌اند و اعطای آن همه بورس و امتیاز چه ثمری داده است و نمک‌پروردگان سفرهٔ فتوّت تا چه حد حاضرند نشریات و کتابهای ارزشی بخرند و بخوانند؟ (شاید این استنباد هم ارزش بحث داشته باشد که افراد وقتی خرشان از پل گذشت روشنفکر می‌شوند و کنار می‌کشند، و در جامعهٔ رندپرور ایران وقتی به کسی وجوهات زیرمیزی یا تبعیض‌آلود رومیزی رساندی اولین فکرش این است که حقـَم بود و ببین چقدر برده‌اند و خورده‌اند که اینش به ما رسید).

 

در نتیجه، مدام باید ممیّز و افسر نرم صفرکیلومتر استخدام کرد که حتی سنش قد نمی‌دهد به یاد بیاورد عین این داستان پیشتر تجربه شده است.

25 دی 89

 

يادداشت‌های 87

يادداشت‌های 88

يادداشت‌های 89 

 

 

صفحۀ‌‌‌ اول   كتاب ½ مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب ½ سرمقاله‌ها

 

 

دعوت از نظر شما

 

 

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X