تا نیمهٔ دههٔ
۶۰ وضع در شکل جدید
تثبیت شد ـــ فقط تا حدی.
نیروهای اسلام و پسربچههای ازمکتبگریخته
با شتابی غریب مشغول
تهیهٔ درجهٔ دکترا شدند
و گفتند هرکس میخواهد دانشگاه برود باید از
آنها اجازه
بگیرد.
مغلوبانی اجازه یافتند اما یک نکته
حلنشده ماند:
غلبه بر خردهفرهنگی که صد سال سابقه داشت و
نشستن به جای آن.
زن درسخواندهٔ
شهری غضروف غیرقابل جویدن و هضمنشدنی
برای طرف غالب است
که نه
میتواند نادیده بگیرد، نه میتواند تصرف کند و نه چنان از میدان بهدرش کند
که گویی وجود ندارد. برای طبقهٔ جدید
ِ در موضع قدرت
که به یک میلیون دلار میگوید ”یه تومن“، عضو مؤنث
خردهفرهنگ مغلوب بزرگترین مسئله بوده است.
از نوع هیچ موضوع، کالا و پدیدهٔ دیگری
نیست ــــ نه
تکثیر درجات دانشگاهی،
نه تولید و نشر کتابهای فوق غامض، نه نظریهپردازی سیاسی، نه وزیروکیل شدن، نه تأسیس شرکت، نه گرفتن
نمایندگی کمپانی خارجی، نه مالکیت ساختمان بلند با پـِنتهاوس مجلل بر فراز
آن، نه واردکردن اتومبیل هشتسیلندر
اختصاصی. انسان مؤنث باید در خود محیط پرورش
یابد تا انسان مذکر
و فرهنگش را به طور کاملاً طبیعی بپذیرد.
در زمینهٔ فیلم و نمایش
و سرگرمی، صنعت سینمای داخلی زیر تسلط
پول و مجوز و امکانات طبقهٔ جدید است. اما زنانی که برای
ساختن فیلم به بازی آنها نیاز است پروردهٔ طبقهٔ جدید نیستند.
خردهفرهنگ غالب هنوز بازی در فیلم را برای دخترانش مشروع و آبرومندانه
نمیداند. و میان مردانی که سرمایه و امکانات در اختیار دارند
و زنانی که از خردهفرهنگ غیرخودی
به عاریت میگیرند دیواری شیشهای وجود دارد.
کارگردان
سریال فاخر که
احوالات مقدسین را به تصویر میکشد و پرسوناژها نستعلیق
سخن میگویند دربارهٔ بازیگران مؤنث سینما
حرفهایی زد که خبرساز
شد. اما بیش از توصیف اشخاص
مورد حمله، این سؤالها
را پیش میآورد: شما چرا باید با چنان زنانی کار کنی؛
چرا هنرپیشهٔ مورد قبولت را جلو دوربین نمیبری؛
چرا اصلاً دنبال کسبوکاری که به نظرت آبرومندانه باشد نمیروی؟
پاسخها جز این نمیتوانست باشد:
مجبورم چون خوشگلند و طرفدار دارند؛ زن مورد
احترام من حتی اگر شخصاً حاضر باشد در فیلم بازی کند
و حتی وقتی استعداد این کار داشته باشد خانواده و طبقهاش
چنین اجازهای به او نمیدهند؛
در کمتر کار دیگری این همه پول همراه با تفریح ریخته و زنان زیبا حتی وقتی
به اندازهٔ کافی به تو محل نگذارند حضورشان دلپذیر است.
پرسش ناگزیر بعدی:
در حالی که صریحاً میگویی بازیگرمؤنث سینمای ایران گوشت آسان ِ ارزان ِ
کرایهای است، آیا اگر در مراکز شرعی
تهیهوتوزیع بانو
یا هر جای دیگر زنی عفیفه، مؤمنه، زیبا و دارای استعداد بازیگری یافت شود
حاضری در سریال فاخر شرکت
بدهی؟ (پاسخ این یکی را خوانندگانی که حوصله دارند با ایمیل شخصی برای
نگارنده بفرستند.)
حرف کارگردان پرخاشگر
خالی از واقعیت نبود و جای تأمل داشت: با بازی چند سستایمان در نقش پرسوناژهای مؤمن
و مؤمنه،
سینمای ایران اسلامی نمیشود. به
نظر او اهل حرفهٔ سینما باید پیام سناریوها
را قلباً باور داشته باشند، اهل طاعات و عبادات باشند و
”ماهیت
سینما باید درست شود و آن کافر باید شهادتینش را بگوید.“ اما کافر اگر اشهدش را بخواند مسلمان میشود و اگر
بتوان با فیلم
و سریال سوبسیدی و متکی به پولهای بیحساب نابودش کرد این دیگر فیلم نیست، بمب هیدروژنی است. ظاهراً تسلطش به زبان
فارسی در حد خبرگیاش در سینما بود
و زیر تأثیر داروهای سنگین افسرده(تر؟) میشد.
در تفسیر بین سطور گفتههای موهن و عاری از نزاکت اجتماعی، شاید این سؤال پشتبند هم به ذهن
خوانندههایی میرسید: چنانچه زنان ِ بهزعم شما نامطلوب
رفتارشان
دوستانهتر باشد و شما را سرکارگر
ِ دلگرمبهپارتی ِ کارخانهٔ
آشغالسازی تلقی نکنند گناه رفتارهایی که به آنها نسبت میدهی قابل بخشش
خواهد بود؟
آن شخص با شدتگرفتن بیماری تا
وقتی قادر به سخنگفتن بود چنان به حملات انفجاری و انتحاری ادامه داد
که گویی سالها حقوق دریافت میکرده است تا زجر بکشد و به هیچکس و هیچچیز
این مملکت و این رژیم اعتقاد نداشته. همین نکته
موضوع را، در عین وقاحت، قدری رقتانگیز و حتی رمانتیک میکرد:
ای خانمهای
هنرپیشهای که محل نمیگذارید به این
مفلوک دردمند،
نتوانید
مهربانتر باشید
با انسانی در آستانهٔ ابدیت که پاسپورتش ویزا شده؟
مشکل امثال کارگردان فقید حتی اگر قابل حل
باشد زمان میبرَد، بیش از عمر ناپایدار او، تازه به این شرط که خردهفرهنگ
مسلط مایل به حل آن باشد. اوایل دههٔ
١٣۰۰ وقتی قمرالملوک وزیری بدون
حجاب در سالن گراند هتل لالهزار آواز خواند به کلانتری احضار شد و
از او تعهد
گرفتند هیچ یک از دو جرم را تکرار نکند. تا نیم قرن بعد در ایران معدود
زنانی، غالباً ارمنی، با نام خانوادگی خویش آواز میخواندند و در فیلم بازی میکردند.
در دههٔ
۵۰ رفتهرفته زنان بیشتری با اسم
واقعیشان در برابر نورافکن و دوربین ظاهر شدند و همزمان با رواج تلویزیون
رنگی، مرد محترم تحمل میکرد زنی همنام خانوادهٔ او بازیگر و خواننده باشد.
مشابه آنچه در پاکستان جریان داشت.
|