در پایان
فیلم کازابلانکا،
رئیس پلیس به
منظور جمعکردن پروندهٔ قتل
در باند فرودگاه،
دستور بازداشت
’’مظنونهای
همیشگی‘‘
میدهد ــــــ اشخاصی از
نوع خلافکارها و رقاصههای
فیلمفارسی و روشنفکرهای سابق و کنونی ما.
در یکی از کمیکاستریپهای پیناتس
(در لغت به معنی بادامزمینیها)
اثر چارلز شولتز کارتونیست فقید آمریکایی (۱۹۶۲) پرسوناژ مذکر میگوید
’’اینجا
نوشته جاذبهٔ زمین از ۴/۵ میلیارد سال پیش تا حالا ۱۳ درصد کم شده.‘‘
پرسوناژ مؤنث میپرسد
’’تقصیر
کیه؟‘‘ پسر جواب میدهد
’’تقصیر
هیشکی.‘‘
دختر با تشر میگوید
’’ینی چی
هیشکی؟ باید یکی گردن بگیره. بدو برو یه مقصر پیدا کن.‘‘
کاسهکوزهٔ این را که مملکت ایران عیناً مثل
خارجه نشده باید به گردن کی انداخت؟ توجیه
’شکل
طبیعی و توان جامعه‘
و اینکه جامعهٔ شهری ایران از صد سال پیش تا حالا زمین تا آسمان فرق کرده مشکل
بتواند نزد همه به یک اندازه
قانعکننده یا حتی قابل تأمل باشد.
زمینداران بزرگ، خردهمالکها، صادرکنندههای
فرش، خواربارفروشها، ایلات و عشایر ییلاققشلاق کننده، کارمندان دولت و
صاحبمنصبان قشون و اهل حوزه و منبر هم منفرداً یا متفقاً زیر بار
مسئولیت
’مثل
خارجه نشدن‘
مملکت نمیروند (آخری اصل سؤال را قبول ندارد: برای چه باید مثل
کفرآباد خارجه شود که محکوم به فناست؟).
تنها توضیح ممکن انداختن تقصیر به
گردن متهم همیشگی است: موجودی به نام روشنفکرا که ادعا و افادهها طبقطبق،
بخار و فهم و فایده هیچ.
داستان فیلمفارسی
عمدتاً حول زندگی جاهل و لاتولوت و رقاصهٔ کابارهٔ شهر نو
بود
که در وزارت کار صنف شناخته نمیشدند و اتحادیه نداشتند. امروز هم
قابل تصور نیست کسی
با مراجعه به مجتمع قضایی شکوائیه پُر کند که به
اینجانب بهعنوان روشنفکر اهانت شده.
بر عکس، شخص وقتی میخواهد به مخالفان
عقیدتیاش بتازد خیلی راحت میتواند اذعان یا ادعا کند
’’ماها
گند زدیم‘‘،
و در معرفی مرجع ضمیر بگوید
’خب دیگه
ینی روشنفکرامون.‘
تریبونهای همالغالبون
آمادهاند به مخالف ایدئولوژیک رژیم مقدس میدان بدهند به این شرط که با
پشتک و وارو و نوعی طلب عفو اعلام کند
’من هم
جزو روشنفکرهای بد بودم.‘
گناه
’’گندزدن‘‘،
به مثابهٔ قصوری ناگزیر و تقصیری
مشترک با صدها هزار متهم، ممکن است رنگ ببازد
و مشمول مرور زمان شود اما امتیاز روشنفکر بودن در کارنامهٔ فرد زِبِل
میماند. یکی بخر دوتا ببر.
در فاصلهٔ ۱۳۲۰ تا ۵۰ نوازندههای
سرآمد مملکت در رادیو مینواختند.
با توجه به شواهد و نوارهای موجود و داوری کارشناسان،
بیمعنی است ادعا کنیم ایران موسیقیدانهایی داشت به مراتب بهتر از آنها که
تکنوازی میکردند و برای برنامهٔ گلها آهنگ میساختند.
اینکه کسی آن آثار را نپسندد و آن نوع موسیقی را دوست نداشته باشد بحث
دیگری است.
به همین سان، اطبای عصر ترقی حاملان
تازهترین یافتههای دانش پزشکیاند. پنبهٔ
آغشته به روغن بنفشه هم البته فراهم است و برای ترویج اسطوخدوس و
سنبلالطّیب و گل گاوزبان به منظور بازگشت به خویشتن خویش بودجههای هنگفت
میگیرند.
گناه بدقوارگی و آشفتگی بصری شهر تهران
و بیریختی و درهمریختگی ساختمانهایش را نباید فقط به گردن آرشیتکتها و
نهایتاً روشنفکرها انداخت. شباهت آنها با ساختمانها و خیابانهای عراق
و فلسطین و افغانستان در فیلمهای خبری بیش از تصادف صِرف است. فساد
گسترده و حتی سیستمیک در بلدیهها و خودرایی دستگاههای دولتی به کنار، به
بنیهٔ فکری، حدود خلاقیت و معیارهای زیباییشناسی ملتهای همتراز هم توجه
داشته باشیم ــــــ هرچند مردم ایران اهانت تلقی کنند که جز با اهالی
’’خارجه‘‘
مقایسه شوند.
|