صفحۀ‌‌ اول   كتاب½ مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب½سرمقاله‌ها


 

ادامه از صفحۀ 5

Æ

 اصلاحات دينى به‌‏عنوان مبحثى درون‌‏فرهنگى  صفحۀ ششم

  


بخشهاى ديگر اين فصل

  1   كار اگر براي خدا باشد همه چيز مجاز است

  2    نمايندۀ طبيعى و اقتصاد فطرى

   عقل به‏عنوان عصارۀ فرهنگ

  4    سيماى يك اراده‏گرا

    «اين آن نيست، آن اين است»

  6   «نابود بايد گردد»
    معادلهاى فرهنگى
    مخاطراتِ واردشدن در نقدِ محتوايى‏
   عرش به‏ مثابه نوعى سلف‏سرويس
10   برخورد انتقادى به خدا


 

6

«نابود بايد گردد»

مخاطبانِ سخنرانِ فقيد در مواعظ او چه مى‏ديدند و چه مى‏يافتند؟ ريشه را بايد در روحيۀ هميشگىِ مخالفت با وضع موجود در فرهنگ ايران و در خرده‏فرهنگ نوجوانانى جست كه از محيطهايى نسبتاً كوچك و بسته براى تحصيل وارد شهرهايى بزرگ مى‏شوند، شهرهايى كه ناسازگارى با خرده‏فرهنگى ناآشنا فرد را دچار شوك فرهنگى و حتى عارضه بى‏هنجارى مى‏كند.  در اين سرزمين، برخلاف جوامعى كه در آنها شهر بر روستا غلبه دارد و براى آن هنجار وضع مى‏كند، صحرانشنيان به شهرها يورش مى‏برند و، با اتكا به كثرت عددى خويش، بساط آن را در مى‏نوردند.

 

پيشتر به كتاب مورد علاقۀ شريعتى، دوزخيان زمين نوشتۀ فرانتس فانون (1925-1961)، اشاره شد.[1]  اين كتاب كه در زمان خود خوانندگان بسيارى  يافت (و اعتبار آن را مقدمه‏اى نوشتۀ ژان‏پل سارتر افزايش داد) دستورالعملى جامع براى مبارزۀ قهرآميز در كشورهاى آفريقايى است.  كتاب حتى داراى فصلهايى است در اين باره كه پس از رهايى از محبس پليس، چه عوارضى از نظر روحى و جسمى ممكن است در انتظار مبارزان باشد.  در آن كشورها تا دهۀ 1960 هنوز كـُـلـُنى‏هايى از مستعمره‏داران در شهركهايى به سبك اروپا زندگى مى‏كردند.  افزون بر اين، لايۀ بزرگى از فقراى بى‏سامان و بى‏اطلاع از تفاوت ميان بلوا و مبارزه انقلابى در حاشيه آن جوامع وجود داشت (و همچنان وجود دارد).  فانون اين لايه را با همان عنوانى مى‏ناميد كه كارل ماركس در هجدهم برومر به كار برده بود: لومپن پرولتاريا.  فانون خطر اين خرده‏فرهنگ را بسيار جدى مى‏ديد و هشدار مى‏داد كه هر تلاشى براى اقدامهاى بنيادى با تمايل اين لايه به هرج‏ومرج خنثى خواهد شد زيرا كُلُنىِ مستعمره‏دارها به آسانى وانمود خواهد كرد كه عدّه‏اى به اميد غارت اموال ديگران در پى ايجاد بلوا هستند. به اين ترتيب، غارتگرىِ سازمان‏يافتۀ مستعمره‏دارها پشت گرد و خاكِ اغتشاشى كه لومپن پرولتاريا به پا مى‏كند از نظرها پنهان مى‏ماند.  در واقع، غارتگر خودىِ خواربارفروشى، متحد طبيعىِ غارتگرِ غيرخودىِ منابع ملى است.

 

در ايران ـــ شايد جز استثناى محله انگليسى‏نشين آبادان ـــ كـُلـُنىِ مستعمره‏دارها به آن معنى در شهرهاى بزرگ وجود نداشته، اما لومپن پرولتاريا همواره زنده و سر حال است.  اين لايه كه عمدتاً متشكل از مهاجران به شهرهاى بزرگ است و تقريباً در تمام تحولات سياسى ايران نقش اساسى داشته، شايد در انقلاب مشروطيت كمتر از هر مورد ديگرى نقش ايفا كرده باشد.  در صدر مشروطيت، ستارخان و باقرخان و تفنگچى‏هايشان را نظامِ فئودال‌ـ ‏بورژوا به زورِ اسلž