9
عرش بهمثابه نوعى سلفسرويس
وقتى ابزارى مانند كامپيوتر به بازار
مىآيد، نخستين كسانى كه كاركردن با آن را بياموزند و بياموزانند
ممكن است نامشان در تاريخ علوم و حتى تاريخ تحولات اجتماعى ثبت
شود. به همين ترتيب، وقتى مهارتى مانند زبانى خارجى مطرح است،
كسانى براى آن زبان فرهنگ لغت مىنويسند و از ميان آنها كسانى شاخص
مىشوند. بر اين قرار، بىمعنى است كه اصرار ورزيم گرچه خدا و دين
و متن و تأويل متن دينى لازم است اما نبايد كسانى بهعنوان كارشناس
دين شناخته شوند چون بعداً ادعا خواهند كرد رابط ميان خدا و انسان
هستند. اين از جمله مواردى است كه بيش از تأثيرگذاشتن بر حوزۀ
دين، راه را بر بحث فرهنگ دينى و فرهنگ غيرمذهبى مىبندد، زيرا
گروه اخير احساس مىكند در اين بحث حرفهايى هست كه بر زبان نمىآيد.
بحث را اين گونه طرح كنيم: جامعه بشرى
ميل به تقسيم كار دارد، اما روشنفكران از قديمالايّام تمايل به
ذوفنونى و همهدانى داشتهاند. دربارۀ ابنسينا، سنگينوزنترين
دانشمند ايران و كلّ جهان اسلام، نوشتهاند كه فقط از رقص سررشته
نداشت. يكى از ايرادهايى كه به جامعۀ علمى آمريكا مىگيرند اين
است كه اهل آكادمى دربارۀ موضوعى محدود اطلاعات فراوانى دارند.
ادوارد سعيد به دانشگاهيانِ آمريكايى مىتاخت كه در رشتۀ خويش،
مثلاً تاريخ قرن هجدهم، سنگر مىگيرند و حاضر نيستند از آن حيطه
قدم بيرون بگذارند، مبادا ناچار از موضعگيرىهايى دربارۀ زمان حال
شوند كه موقعيت شغلىشان را به خطر بيندازد. وقتى يكى از مدرّسانِ
تخصصگراى دانشگاهى در آلمان به ماكس وبر ايراد گرفت كه از فيلد
خويش خارج شده است، وبر با تمسخر گفت: «من الاغ نيستم كه فيلد
داشته باشم.»
بهرغم پوزخند وبر به فيلد و چراگاه در
نود سال پيش، امروز مىبينيم كه حتى تخصص كافى نيست، بايد فوقتخصص
داشت ـــ يعنى اطلاعاتى فراوان در يك زمينۀ بسيار محدود. از يك
سو، جامعه در مسير تقسيمِ هرچه بيشترِ كار پيش مىرود. از سوى
ديگر، از روشنفكران، جز در آمريكا، انتظار مىرود همه چيز را
دربارۀ همۀ موضوعها بدانند تا بتوانند پديدهها را به يكديگر ربط
بدهند و تصويرى جامع از جهان فراهم كنند. از همين رو، اظهارنظرهاى
نوآم چامسكى، يكى از معدود دانشگاهيانى كه در آمريكا پا در
حيطههاى متعددى مىگذارند، احتمالاً بيرون از كشورش بيشتر خوانندۀ
علاقهمند دارد تا در خود آن.
منطقاً بايد انتظار داشت حيطۀ
ماوراءالطبيعه نيز كارشناسانى داشته باشد. حتى اگر پيشتر
نمىداشت، امروز بايد كسانى در اين رشته صاحبنظر مىشدند، تا چه
رسد كه اين حرفه يكى از مشاغل باستانىِ جهان باشد. بدين قرار، اين
بحث كه براى ارتباط با خداوند نيازى به رابط نيست، از نظر تقسيم
كار اجتماعى نادرست است. از تكتك مردم نمىتوان انتظار داشت
شخصاً در همۀ امور، چه تعقّلى و چه عملى، به درجهاى قابلتوجه از
مهارت برسند. اما وقتى روشنفكران، يا كلاً تحصيلكردهها، ادعا
مىكنند نيازى به رابط ندارند، حرفشان قابل تأمل است.
دشوارى در همۀ جوامع از آنجا آغاز شده كه
مهارت در تبيين امور ِ تعقلى ِ ماوراءالطبيعه تبعاتى در حيطه زندگى
روزمره يافته است. به بيان ديگر، فقط يك تفسير رسمى از اين حيطه
حق اظهار بيابد و قدرتِ ناشى از يك شغل و خردهفرهنگِ ملازم آن
تبديل به حق مالكيتِ انحصارى بر حقيقت شود. ادوارد سعيد در اين
باره نوشت: «با آمرانى كه به بهانۀ دفاع از فرمانِ لاهوتى مدّعىِ
حق ناسوتىاند، در هركجا كه باشند، نمىتوان گفتوگو كرد» و در
ادامه افزود: «اما هستۀ اصلى فعاليت روشنفكرانه را گفتوگوى جدى و
دقيق تشكيل مىدهد و در اين مرحله و موقعيت است كه روشنفكران بدون
توسل به نيروى وحى فعاليت خويش را سامان مىدهند.»
در چنين اوضاع و احوالى، ايراد به اهل
قلم و نظر در ايران كه چرا براى دخالت در مباحث جارى ميان حافظان
سنتگراى دين و نوانديشانِ دينى اشتياق نشان نمىدهند وارد نيست.
نتيجۀ چنين مباحثى در عمل و در عرصۀ موازنه خردهفرهنگها در سطح
جامعه تعيين خواهد شد، نه طى مجادلاتى فلسفى. احتمالاً بخشى از
مسئله ناشى از اين سوءتفاهم است كه گويا فلاسفۀ غرب به فكر مردم
شكل دادهاند. در واقعيت امر، جوامع غرب راهى را مىپيمودند كه به
بركت تجارت و صنعت و البته اعزام قواى نظامى به پنح قارّه گشوده
مىشد، و در آن زمان براى هيچكس روشن نبود كه آن چه راهى است و به
كجا خواهد رسيد. در آن ميان، فلاسفه هم حرفهايى مىزدند. خطاست
كه گمان كنيم نظر كانت و امثال او تعيين مىكرد جامعۀ آلمان به
كدام مسير برود. تحولاتى اتفاق مىافتاد و آن گاه فيلسوفان دربارۀ
ماهيت و چرايى ِ برخورد انسان به فكرهايى كه
از شرايط جديد زاييده مىشد نظر مىدادند و آن فكرها را مدوّن
مىكردند. بدون پايههاى واقعىِ فكر، ورود انديشه فلسفىِ ناب هم
كارگشا نيست، يا به آن اندازه مؤثر نيست، يا براى تأثيرگذارى نياز
به زمانى بسيار بيش از آن دارد كه ابتدا تصور مىشود.
حتى اگر نوانديشان موفق شوند حرفشان را
به كرسى بنشانند، «به كوى عشق بى دليل راه» قدم بنهند و هر مؤمنى
بتواند شخصاً و مستقلاً در دالانهاى سماوى به گشتوگذار بپردازد،
باز هم كسانى ــــ اين بار، خود آنها ــــ دست بالا را خواهند
داشت. و براى گفتگويى خالى از دغدغه با كسى كه دست بالا را دارد،
به موازنۀ قواى اجتماعىِ خردهفرهنگها نياز است، نه فقط به بحث
فلسفى. زمانى احتمالاً تصور مىشد موبدانِ زردشتى به كسى مجال
نفسكشيدن نمىدهند زيرا بسيار قدرتمندند، و اگر ايدئولوژى آنها از
اريكۀ قدرت خلع شود مشكل حل خواهد شد. اما همچنان كه جرج اورول در
داستان مشهورش، مزرعۀ حيوانات، نشان مىدهد، فكر آدمها مدام
به شكل جايگاهشان در مىآيد تا خلأ قدرت را پر كند.