صفحۀ‌‌ اول   كتاب ½ مقاله / گفتگو/ گفتار            فهرست مطالب  ½سرمقاله‌ها


   ادامه از صفحۀ 8

Æ

اصلاحات دينى به‌‏عنوان مبحثى درون‌‏فرهنگى  صفحۀ نهم

 


بخشهاى ديگر اين فصل

  1    كار اگر براي خدا باشد همه چيز مجاز است

  2    نمايندۀ طبيعى و اقتصاد فطرى

   عقل به‏عنوان عصارۀ فرهنگ

  4    سيماى يك اراده‏گرا

    «اين آن نيست، آن اين است»

    «نابود بايد گردد»
    معادلهاى فرهنگى
    مخاطراتِ واردشدن در نقدِ محتوايى‏
  9   عرش به‏ مثابه نوعى سلف‏سرويس
10   برخورد انتقادى به خدا


 

9

عرش به‌‏مثابه نوعى سلف‌‏سرويس‏

وقتى ابزارى مانند كامپيوتر به بازار مى‏آيد، نخستين كسانى كه كاركردن با آن را بياموزند و بياموزانند ممكن است نامشان در تاريخ علوم و حتى تاريخ تحولات اجتماعى ثبت شود. به همين ترتيب، وقتى مهارتى مانند زبانى خارجى مطرح است، كسانى براى آن زبان فرهنگ لغت مى‏نويسند و از ميان آنها كسانى شاخص مى‏شوند.  بر اين قرار، بى‏معنى است كه اصرار ورزيم گرچه خدا و دين و متن و تأويل متن دينى لازم است اما نبايد كسانى به‏عنوان كارشناس دين شناخته شوند چون بعداً ادعا خواهند كرد رابط ميان خدا و انسان هستند.  اين از جمله مواردى است كه بيش از تأثيرگذاشتن بر حوزۀ دين، راه را بر بحث فرهنگ دينى و فرهنگ غيرمذهبى مى‏بندد، زيرا گروه اخير احساس مى‏كند در اين بحث حرفهايى هست كه بر زبان نمى‏آيد.

 

بحث را اين گونه طرح كنيم: جامعه بشرى ميل به تقسيم كار دارد، اما روشنفكران از قديم‏الايّام تمايل به ذوفنونى و همه‏دانى داشته‏اند.  دربارۀ ابن‏سينا، سنگين‏وزن‏ترين دانشمند ايران و كلّ جهان اسلام، نوشته‏اند كه فقط از رقص سررشته نداشت.  يكى از ايرادهايى كه به جامعۀ علمى آمريكا مى‏گيرند اين است كه اهل آكادمى دربارۀ موضوعى محدود اطلاعات فراوانى دارند.  ادوارد سعيد به دانشگاهيانِ آمريكايى مى‏تاخت كه در رشتۀ خويش، مثلاً تاريخ قرن هجدهم، سنگر مى‏گيرند و حاضر نيستند از آن حيطه قدم بيرون بگذارند، مبادا ناچار از موضع‏گيرى‏هايى دربارۀ زمان حال شوند كه موقعيت شغلى‏شان را به خطر بيندازد.  وقتى يكى از مدرّسانِ تخصص‏گراى دانشگاهى در آلمان به ماكس وبر ايراد گرفت كه از فيلد خويش خارج شده است، وبر با تمسخر گفت: «من الاغ نيستم كه فيلد داشته باشم.»[1]

 

به‏رغم پوزخند وبر به فيلد و چراگاه در نود سال پيش، امروز مى‏بينيم كه حتى تخصص كافى نيست، بايد فوق‌تخصص داشت ـــ يعنى اطلاعاتى فراوان در يك زمينۀ بسيار محدود.  از يك سو، جامعه در مسير تقسيمِ هرچه بيشترِ كار پيش مى‏رود.  از سوى ديگر، از روشنفكران، جز در آمريكا، انتظار مى‏رود همه چيز را دربارۀ همۀ موضوعها بدانند تا بتوانند پديده‏ها را به يكديگر ربط بدهند و تصويرى جامع از جهان فراهم كنند.  از همين رو، اظهارنظرهاى نوآم چامسكى، يكى از معدود دانشگاهيانى كه در آمريكا پا در حيطه‏هاى متعددى مى‏گذارند، احتمالاً بيرون از كشورش بيشتر خوانندۀ علاقه‌مند دارد تا در خود آن.

 

منطقاً بايد انتظار داشت حيطۀ ماوراءالطبيعه نيز كارشناسانى داشته باشد.  حتى اگر پيشتر نمى‏داشت، امروز بايد كسانى در اين رشته صاحب‏نظر مى‏شدند، تا چه رسد كه اين حرفه يكى از مشاغل باستانىِ جهان باشد.  بدين قرار، اين بحث كه براى ارتباط با خداوند نيازى به رابط نيست، از نظر تقسيم كار اجتماعى نادرست است.  از تك‏تك مردم نمى‏توان انتظار داشت شخصاً در همۀ امور، چه تعقّلى و چه عملى، به درجه‏اى قابل‏توجه از مهارت برسند.  اما وقتى روشنفكران، يا كلاً تحصيل‏كرده‏ها، ادعا مى‏كنند نيازى به رابط ندارند، حرفشان قابل تأمل است.

 

دشوارى در همۀ جوامع از آنجا آغاز شده كه مهارت در تبيين امور ِ تعقلى ِ ماوراءالطبيعه تبعاتى در حيطه زندگى روزمره يافته است.  به بيان ديگر، فقط يك تفسير رسمى از اين حيطه حق اظهار بيابد و قدرتِ ناشى از يك شغل و خرده‏فرهنگِ ملازم آن تبديل به حق مالكيتِ انحصارى بر حقيقت شود.  ادوارد سعيد در اين باره نوشت: «با آمرانى كه به بهانۀ دفاع از فرمانِ لاهوتى مدّعىِ حق ناسوتى‏اند، در هركجا كه باشند، نمى‏توان گفت‏وگو كرد» و در ادامه افزود: «اما هستۀ اصلى فعاليت روشنفكرانه را گفت‏وگوى جدى و دقيق تشكيل مى‏دهد و در اين مرحله و موقعيت است كه روشنفكران بدون توسل به نيروى وحى فعاليت خويش را سامان مى‏دهند.»[2]

 

در چنين اوضاع و احوالى، ايراد به اهل قلم و نظر در ايران كه چرا براى دخالت در مباحث جارى ميان حافظان سنتگراى دين و نوانديشانِ دينى اشتياق نشان نمى‏دهند وارد نيست.  نتيجۀ چنين مباحثى در عمل و در عرصۀ موازنه خرده‏فرهنگ‏ها در سطح جامعه تعيين خواهد شد، نه طى مجادلاتى فلسفى.  احتمالاً بخشى از مسئله ناشى از اين سوءتفاهم است كه گويا فلاسفۀ غرب به فكر مردم شكل داده‏اند.  در واقعيت امر، جوامع غرب راهى را مى‏پيمودند كه به بركت تجارت و صنعت و البته اعزام قواى نظامى به پنح قارّه گشوده مى‏شد، و در آن زمان براى هيچ‏كس روشن نبود كه آن چه راهى است و به كجا خواهد رسيد.  در آن ميان، فلاسفه هم حرفهايى مى‏زدند.  خطاست كه گمان كنيم نظر كانت و امثال او تعيين مى‏كرد جامعۀ آلمان به كدام مسير برود.  تحولاتى اتفاق مى‏افتاد و آن گاه فيلسوفان دربارۀ ماهيت و چرايى ِ برخورد انسان به فكرهايى كه از شرايط جديد زاييده مى‏شد نظر مى‏دادند و آن فكرها را مدوّن مى‏كردند.  بدون پايه‏هاى واقعىِ فكر، ورود انديشه فلسفىِ ناب هم كارگشا نيست، يا به آن اندازه مؤثر نيست، يا براى تأثيرگذارى نياز به زمانى بسيار بيش از آن دارد كه ابتدا تصور مى‏شود.

 

حتى اگر نوانديشان موفق شوند حرفشان را به كرسى بنشانند، «به كوى عشق بى دليل راه» قدم بنهند و هر مؤمنى بتواند شخصاً و مستقلاً در دالانهاى سماوى به گشت‏وگذار بپردازد، باز هم كسانى ــــ اين بار، خود آنها ــــ‌ دست بالا را خواهند داشت.  و براى گفتگويى خالى از دغدغه با كسى كه دست بالا را دارد، به موازنۀ قواى اجتماعىِ خرده‏فرهنگ‏ها نياز است، نه فقط به بحث فلسفى.  زمانى احتمالاً تصور مى‏شد موبدانِ زردشتى به كسى مجال نفس‌كشيدن نمى‏دهند زيرا بسيار قدرتمندند، و اگر ايدئولوژى آنها از اريكۀ قدرت خلع شود مشكل حل خواهد شد.  اما همچنان كه جرج اورول در داستان مشهورش، مزرعۀ حيوانات، نشان مى‏دهد، فكر آدمها مدام به شكل جايگاهشان در مى‏آيد تا خلأ قدرت را پر كند.


[1] Feld در آلمانى (و field در انگليسى) به‏معنى زمينه، حيطه، رشته، و نيز مزرعه، ميدان، چراگاه.

[2]   نشانه‏هاى روشنفكران، ص 107.

 

ادامه در صفحۀ 10 

Å

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دعوت از نظر شما

 

نقل مطالب اين سايت با ذكر ماخذ يا با لينك آزاد است.

 

X