در تقابل نظر و عمل،
یک اقدام بهیادماندنی و
یک واقعهٔ تاریخساز
را کنار هم بگذاریم:
شبهای شعر
باغ سفارت آلمان مهر ۵۶، شورش همافران بهمن ۵۷.
همایش آن
ده شب اعتراضی بود به تلقی
شاه و منّتی که برای حکمرانی به سر ملت میگذاشت. موضوعی ذهنی و
خواصفهم.
در جایی دیگر و کاملاً متفاوت،
افرادی را برای آموزش تعمیر و نگهداری هواپیمای جنگی به نیروی هوایی
آمریکا و کارخانههای سازنده فرستادند.
ارتشْ مورد عنایت خاص شاه
بود و
نیروی هوایی سوگلی زرّادخانهٔ قشون. اما گرفتاری با
همافرها نه پولی و ارزی، که نتیجهٔ شلمشوربا در سازماندهی و مدیریت
بود: بهعنوان مهندس، جدا از تکنیسینهای درجهدار استخدام
میشدند اما
عملاً کاری یکسان انجام میدادند و با حقوق و مزایایی بیش از پرسنل پرواز،
انتظار درجهٔ افسری
داشتند.
در فرهنگی که آبرو مهمترین جنبهٔ
وجود فرد است، آدمی که خودش را مهندس خارجرفته میدانست ناچار بود نزد
قوموخویش و در و همسایه و خواهرزن بدجنس و اقدسخانماینا به موقعیتی
همتراز درجهدار با مدرک سیکل قانع باشد.
فرنج تشریفات پوشیدند به دیدار
آیتالله خمینی رفتند
تا
دعوا بر سر درجه و رتبه و منزلت را به سطح جامعه بکشانند.
ایشان در جواب سلام نظامی با چپوراست تکاندادن دست راست از آرنج با حالت
برفپاککن تشکر کرد.
وقتی لشکر گارد برای بازداشت آنها
ستون زرهی به دوشان تپه
فرستاد، در ِ اسلحهخانه را شکستند
تفنگ و تیربار برداشتند. سازمانهای رادیکال فراخوان مقاومت دادند، نوجوانهای
مشتاق ماجرا به
فرحآباد ژاله
ریختند تیر چوبی در شنی تانکهای چیفتن فرو کردند و بازی کلاً تمام شد.
يكی از صدها گلولهای كه هر لحظه
در پرواز بود در قلب يكی از دو خبرنگار آمريكايی، از لس آنجلس
تایمز، كه از پنجرۀ طبقهٔ دوم مدرسهای نبرد همافران و نفرات لشكر
گارد را تماشا میكردند نشست و درجا کشته شد. پیشتر
گزارشگری
ايتاليايی كه هجوم به ساختمان ژاندارمری را از بالكنی مقابل دانشگاه تهران
تماشا میكرد تیر خورد و طحالش را از دست داد.
یک مورد و مثال برای
نتیجهگیریهای بزرگ کافی نیست؛ چند دوجین سرویسکار هواپیما را
هم مشکل بتوان قشر
و لایهٔ اجتماعی یا حتی صنف دانست. درهرحال، کسانی که
(همصدا با محمدرضا پهلوی) اصرار دارند نظر
’’روشعنفکرها‘‘
کلاً مهمل است و مهملتر از همه، نظریههای پیشگامان
نبرد مسلحانهٔ دههٔ ۴۰، تفاصیل دو رویداد بالا را مقایسه
کنند. شب شعر نو ایدهای خواصپسند بود که
در اقدام مسلحانه دارای معنی واقعی و تأثیر عملی شد.
در دو سطح متباین،
اگر هم اهل
شب شعر اهمیت میداد
سرویسکار طیارهٔ جنگی حاضر است
شورش کند و جانش را به خطر بیندازد تا ستاره و قپّه بگیرد،
احتمال به مراتب کمتری داشت
همافر روی طول موج ضدیّت اهل ادبیات متعهد با وضع موجود
باشد. اما همافزایی
ِدو موج حاصل از بالزدن پروانههای دور از هم برای خاموش کردن
شعلهٔ لرزان حکومتی که پتپت میکرد کافی بود.
از اتاق ما
در
’’هتل‘‘، سرهنگی
که عصر ۲۱
بهمن گُردانش مأمور خلع سلاح همافرها شده بود
چندين بار براى بازجويى رفت. آخرين بار كه برگشت قدرى با صداى آهسته قرآن خواند و در گرماى بعدازظهر اواخر
تابستان خوابيد و پتوى زبْرِ سربازى
روى سرش كشيد. تنگ غروب براى آخرين بار
اسمش را از بلندگو خواندند
’’با
کلیهٔ وسایل به دفتر‘‘.
سینهٔ دیوار گذاشتن افسر نگونبخت
قتل خودسرانه و جنایتی بیمجوز بود.
جرمی اتفاق نیفتاده بود و حتی نباید بازجویی میشد، چه رسد حبس و
استنطاق در محکمهٔ بهاصطلاح شرع که حاجآقای
صفرکیلومتر آن مطلقاً صلاحیت رسیدگی به
چنین مواردی ندارد.
از بالادست
فرمان داده بودند نظامیان متمردی
خلع سلاح و بازداشت
شوند. قاعدتاً کار دژبان بود اما نه در شرایطی که
شورشیان سنگربندی کرده باشند.
نتیجهگیری عجیبی است
اما خوب که
نگاه کنیم برای کمک به شکست رژیمی که فرو ریخت به دست رژیم بعدی مجازات شد.
به عدهای از شورشیانی
که حاضر بودند در راه
افسرشدن جان فدا
کنند درجه دادند،
عدهای را بازخرید کردند. درهرحال هواپیمایی باقی نماند که وجودشان لازم
باشد. شاید دههها بعد وقتی ایران بار دیگر صاحب نیروی هوایی شود درس
آن سوءمدیریت را به یاد داشته باشند.
|