دولت ایالات متحدهٔ آمریکا در کمتر جای
جهان به اندازهٔ ایران سایهای چنین غولآسا بر زمین و سرزمین و ملت و کشور
افکنده. اسطورهٔ آمریکا برآمده از احساس ضعف کرختکنندهٔ در ملتی
است که چند صد قوم و قبیله و تیره و طایفه و نیز جناحهای سیاسیاش روی
صداقت کسی جز خودیهای مَحرم حساب نمیکنند.
پس وجود مبصر و سرمربّی
و داور و میانجی خارجی ضرورت دارد.
تکیهکلامی است ترجیعی در این مملکت که
ایران چند ده برابر آمریکا تاریخ دارد. وقتی تذکر بدهید البته در
هفتاد سال گذشته چشمش به دست، و گوشش به دهان آن کشور بوده و تا آیندهٔ
قابل پیشبینی چنین خواهد بود
که از کاندیدای ریاست جمهوری انتظار دارد سیاستی مشخص دربارهٔ ایران داشته
باشد، خواهید شنید: ولی به اندازهٔ ما معنویت
و انسونیت ندارند. و شما احتمالاً خواهید گفت: اوه، عجب، اگر
منظورتان صفا و وفای پرسوناژ فیلمهای نئولاتی است جان وین هم از این
لحاظ زیاد در مضیقه نبود.
بهرغم شهرت آمریکاییان به داشتن روحیهٔ
ساده و صمیمی و عاری از شیلهپیله،
کارنامهٔ دولتها و قدرتهای مالی و سیاسی
و نظامی و جواسیس آن کشور عاری از لکههای
سیاه نیست. تازهترین آنها: حماقت جنایتکارانهٔ
اشغال عراق (گمان میرود به تحریک
و به سود اسرائیل) و گشودن درهای جهنم
بر بینالنهرین و کل صحاری خاورمیانه.
با این همه، آمریکا
در کنار اتهام بیپایهٔ غارت نفت
ایران، سیمای حـَکـَم
و داور مقتدر و حتی مصلح
مشفق و
انسان نیک هم یافته است (مقایسه کنیم چند دانشگاه درجه یک ایران را که
با الهام از نمونههای آمریکایی اداره میشد، و اکثر دانشگاههای الکی
کنونی ِ برآمده از خویشتن خویش خود خودمان). اما نه برای احراز این جایگاه زحمتی کشیده و نه، حتی اگر
بخواهد، قادر است منصب طبیعی را رها کند.
هیبت دارد زیرا
تقریباً همه میپندارند لازم است بالاخره
کسی ابهّتی داشته باشد که
همه به او، یا به آن، توجه کنند تا به تأیید نظر حل معما کند. آنها
هم که موافق نیستند
معتقدند حکمیّت را باید به قدرتی دیگر سپرد، نه
اینکه اساساً
حـَکـَم لازم نباشد.
در فیلم ایزی استریت (’زورآباد‘)،
چارلی چاپلین موفق میشود گردنکلفت غولپیکر را که اهل محل سخت از او
واهمه دارند ناک اُوت کند اما ترس مردم از لات مغلوب متوجه خود چارلی
میشود که معطل نان شب است و از فرط ناچاری پاسبان شده. با از پا
افتادن و آب رفتن بریتانیا در جنگ دوم هم مردم ایران به جای اینکه نفسی به
راحتی بکشند، نتیجه گفتند از حالا به بعد باید از آمریکا حساب بـُرد و
متنفر بود.
نخستین گروه بیرون از حاکمیت ایران که
علناً به دولت آمریکا نامهٔ ارادتمندانه نوشت اعضای ارشد جبههٔ ملی بودند
در زمان آیزنهاور. چند سال بعد آیتالله خمینی به سفارت آمریکای جان
کندی
پیغام داد گرچه شاه قدرت دارد، در حیطهٔ نفوذ اجتماعی برای مبارزه با
چپ، ما هم هستیم. اعلام موجودیت در لیست حاضرغایب واشنگتن در مقام
مبصر. پانزده سال بعد
”شهید مظلوم“ به
نمایندگی از سوی پانزده خردادیون، متعهد به اجرای همان سیاست شد.
کسانی هم که وسط خیابان سیدخندان تهران
افسر آمریکایی کشتند حالا آب توبه سر خودشان ریختهاند. میدانند
بدون تأیید و حمایت آمریکا بخت چندانی برای نقش بازیکردن در آیندهٔ ایران
ندارند. آنها هم که مهندس آمریکایی با
کارد آشپزخانه سر بریدند
میدانند مشمول مرور زمان نخواهد شد، یقهشان همواره گیر است و باید
همانند گروگانگیرها
دستکم به فکر ماساژ احساسات و
جلب بخشایش واشنگتن باشند.
سالها لنگرانداختن آدمی عامی و درجه سه
مانند اردشیر زاهدی در سفارت ایران در واشنگتن به منزلهٔ سپر احتیاطی شاه
بود در برابر ساختوپاخت احتمالی رقیبان برای انداختن او.
شاه تنها حکمران جهان بود که گفته میشد برای کمک به تبلیغات یک نامزد
انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، ریچارد نیکسون، پول جرینگی داد.
مهمتر:
اصلاحات ارضی، عمیقترین تحول اجتماعی ایران تا آن زمان، جز با
فرمان و ارادهٔ منتسب به شخص رئیس جمهور آمریکا شدنی نبود.
و باز هم مهمتر: حتی فاتحان
۵٧ مانند تقریباً تمام مردم معتقد بودند کل
ماجرای کنار ایستادن ارتش و سقوط پادگان و اسلحهخانه اجرای موبهموی
برنامهٔ
آمریکا بود.
آمریکا زمانی هم که کاری نکند و حتی سر در نیاورد چیبهچی و کیبهکیست،
همچنان متهم به جانبداری خواهد بود و اینکه میخواست رد گم کند.
کلمهٔ اِمریکا (به کسر الف) نزد جمهوری
اسلامی صرفاً به معنی کاخ سفید و پنتاگون و سیا و وال استریت و ناو
هواپیمابر نیست؛ حلول این مفهوم است در گرایش افکار عمومی ایران به شیوهای
از زندگی رایج در همه جای جهان که زمانی رهاورد غرب و هالیوود و دانشگاههای
ایالات متحده محسوب میشد اما امروز در مالزی و روسیه و مراکش و کویت هم به
شکل استقلال جوانان و فرهنگ مصرف و بریز و بپاش دیده میشود.
دانشگاه نوین، با درس غیردینی و برنامهٔ زمانی ِ محدود و معین، قرن نوزدهم
در آلمان پدید آمد اما در آمریکا تکثیر شد. چنین دانشگاهی میگوید کل
عالم پدیدهای است گذرا پس حقیقت پیشینی ِ ازلی و ابدی را کنار بگذار و همه
چیز را بر پایهٔ تجربه و زیر ذرّهبین عقل مطالعه کن. اصحاب جمهوری
اسلامی گرچه عاشق لقب دکترند میگویند دانشگاه آمریکا غلط میکند، مرگ بر
علوم انسانی، فقط فقیه شیعهٔ دارای التزام عملی حق دارد همه چیز را از نگاه
وحی و حدیث و روایت معاینه کند و جواز قبولی دهد.
و وقتی رانندهٔ وانت کنار بزرگراه روی تکهای مقوا مینویسد ”هندوانهٔ
هالووین ــــ کارتخوان وایفای موجود میباشد“، به صنف خرازیفروش امر میکنند بادکنک قرمز والنتاین که سبب رواج فساد بین جوانان است نفروشد،
و شمار شگفتانگیز زنان تحصیلکردهٔ زندانی به جرم عقیده با سودان و پاکستان
و عربستان و هیچ مملکت
حتی اسلامی دیگری قابل مقایسه نیست، موجودی خبیث
و خیالی به نام آمریکا را نهایتاً مسئول این گرفتاریها میدانند و لعنت
و نفرین میکنند. طبیعی است آمریکای واقعی به حساب ضعف و درماندگی
اقلیت کوچک حاکم بگذارد و هم با کلام و هم با اشارات چشم و ابرو به مردم
ایران ندا دهد: مال خودمی.
روسیه و چین حتی هنگامی که دلارهای نفتی (فعلا مفقود) ایران را جدی بگیرند
این کشور را زوجهٔ بدقلق و متواری آمریکا میدانند و صلاح نمیبینند زیاد
قاطی قهروآشتی و طلاق و طلاقکشی پرسروصدای بینتیجهاش شوند. یک
خروس جنگی شورای شهر تهران پیشتر زمانی که گروگانگیر سفارت بود
شعار
داد ”برای قطع وابستگی باید وابستگی را قطع کرد.“ جملهاش عصارهٔ سر تا ته
آمریکاستیزی جمهوری اسلامی است. بیمعنی در کلام، بینتیجه در عمل.
زمانی حرف از اسلام بدون روحانیت بود.
با سیاست کالباسیزاسیون+
قطع جریان نفت، روحانیت منهای دالـَر در برابر و بالای سر داریم. حکمت عامیانه
میگوید بی مایه فطیر است.
|